بارداری در 35 – تراست


من معمولاً چیزهای شخصی را در اینجا به اشتراک نمی گذارم، اما امروز انگیزه دارم تا تجربه بارداری خود را با شما به اشتراک بگذارم. من می دانم که مدتی است که MIA کار کرده ام، اما اتفاقات زیادی در زندگی ام افتاده است. علاوه بر این که کار زیاد داشتم، شکمم در حال بزرگ شدن بود. اکتبر گذشته فهمیدم باردارم. شوکه شدم! منظورم این است که می‌دانستم این اتفاق می‌افتد زیرا هیچ احتیاط‌ای انجام نمی‌دادم، اما فکر می‌کردم کمی بیشتر طول بکشد.
من نمی گویم خوشحال ترین بودم! گیج بودم، ترسیده بودم و باورم نمی شد. من فکر می کنم طبیعی است که آن طور که می خواهید احساس کنید! در اینجا هیچ قضاوتی وجود ندارد. بعد از اعتراف به اینکه حامل یک انسان هستم، احساس خوشحالی بیشتری کردم. شوهرم مدام به من می گفت که من فوق بشر هستم! (که ما هستیم).

لکه دار
در هفته های اول بارداری شروع به لکه بینی کردم. مثل قبل از پریود شدن، خونی روشن، صورتی بود. تو گوگل سرچ کردم گفت طبیعیه من به کسی نگفتم باردار هستم، آن را در شبکه های اجتماعی (تا امروز) اعلام نکردم. از اتفاقی که ممکن است بیفتد کمی می ترسیدم. من به براونزویل رفتم تا برادرانم را (که هر دو پزشک هستند) غافلگیر کنم. آنها فوق العاده خوشحال بودند! بعد من به آنها در مورد لکه بینی گفتم و آنها عصبانی شدند! من هم ترسیدم و خیلی ناراحت شدم. بعد از چند هفته بالاخره وقت دکتر گرفتم و لکه بینی ام برطرف شد. دکترم گفت تا زمانی که جریان سنگینی نداشته باشد (مثل یک دوره معمولی) کاملا طبیعی است.

تست شفافیت نوهال
در هفته 11 تا 13، پزشکان انجام آزمایش شفافیت گردن را توصیه می کنند. این یک تست بسیار ساده است. آنها نوزاد را با استفاده از سونوگرافی اندازه گیری می کنند و بر روی فضای کوچکی در پشت گردن کودک در حال رشد به نام چین نوکال تمرکز می کند. این می تواند تعیین کند که آیا نوزاد ناهنجاری های ژنتیکی دارد یا خیر. آنها همچنین خون را از انگشت شما به عنوان بخشی از آزمایش می گیرند. خیلی مطمئن بودم بچه مشکلی نداره. بعد از 2 هفته از مطب زنگ می زنند و می گویند که نتیجه NORMAL است! ویران شدم! باورم نمی شد، پرسیدم این یعنی چه؟ آنها گفتند این بدان معنی است که کودک من احتمالاً یک اختلال ژنتیکی دارد. هیچ کس نمی خواهد آن را بشنود! من به متخصص ریسک معرفی شدم. خیلی استرس داشتم و غمگین بودم، با اینکه مدام می خوندم که این تست چیزی رو مشخص نمی کنه، فقط یک درصد آماری هست.

تست ژنتیک
در اسرع وقت با دکتر پری ناتال وقت گرفتم. اولین تاریخی که آنها در دسترس داشتند، 14 ژانویه، تولد من بود. من به 35 سالگی رسیدم، یعنی سنی که حاملگی را «پنسالی» می دانند. شوهرم در آن روزها به نوعی توانست مرا آرام نگه دارد. ما را فرستادند تا با یک پرستار صحبت کنیم و او همه چیز را در مورد سابقه سلامت خانواده ما پرسید. او فهرستی طولانی از سوالات مربوط به تاریخچه پزشکی خانوادگی را پایین آورد که اکثر آنها با علامت خیر بودند. او پرسید که آیا در خانواده ما سندرم داون وجود دارد؟ ما تازه کوچکترین خواهر مادرم، مارتا را از دست داده بودیم، او سندرم داون داشت و در سن 53 سالگی درگذشت. گفتم بله، پرستار ادامه داد که شانس ما را برای بچه دار شدن با بیماری های ژنتیکی افزایش می دهد. مشتی را در شکمم احساس کردم. او در ادامه از من پرسید که آیا سندرم تخمدان پلی کیستیک دارم یا خیر، که من مدتها پیش به آن پاسخ مثبت دادم. او گفت که این بیماری تنها با درمان قابل درمان نیست و میزان تولد نوزاد مبتلا به این اختلال ژنتیکی را افزایش می دهد. یک ضربه به روده دیگر او سپس چندین گزینه آزمایش ژنتیکی را به ما داد، از جمله یکی به نام CVS، که می تواند باعث سقط جنین شود. من نپذیرفتم و به او گفتم که یک آزمایش خون انجام خواهم داد که 99٪ دقیق و غیر تهاجمی است. بعد از آن صحبت وحشتناک با پرستار، ما را برای سونوگرافی بردند. تکنسین از ما پرسید که آیا می‌خواهیم جنسیت نوزاد را بدانیم که هر دو گفتیم بله! من به یک خبر خوب نیاز داشتم، بنابراین او فاش کرد که ما یک دختر داریم! بالاخره دکتر آمد و گفت همه چیز خوب به نظر می رسد به جز اندازه بچه. او گفت که اندازه‌گیری‌ها برای یک نوزاد 1 هفته کوچکتر بود (که منطقی است زیرا من آن را در برنامه What to Expect خود محاسبه کردم). نمونه خون گرفتند و به خانه رفتیم.

نتایج
بعد از گذراندن بدترین 2 هفته زندگیم داشتم به بدترین چیزها فکر می کردم! بالاخره نتایج برگشت! من 24/7 دعا می کردم و هر روز به کلیسا می رفتم. استرس داشتم، غمگین بودم، احساساتی بودم. نمی‌توانستم این احساس را متوقف کنم تا اینکه نتایج به من اطمینان داد که همه چیز درست می‌شود. حتی می ترسیدم تلفن را هر بار که زنگ می خورد جواب بدهم. آنها با من تماس گرفتند و به من گفتند که نتایج کم خطر است. این بدان معناست که شانس داشتن نوزادی با اختلال ژنتیکی بسیار کم بود. بالاخره احساس کردم باری از دوش من برداشته شد. بالاخره تونستم نفس بکشم! از خدا و همه کسانی که برای من و بچه دعا کردند بسیار سپاسگزار بودم. من با نظرات منفی افرادی مواجه شده ام که فکر می کنید بیشترین حمایت را دارند و در نهایت کسانی هستند که به شما می گویند واقع بین باشید و انتظار بدترین ها را داشته باشید. حدس می‌زنم می‌تواند شما را برای آن آماده کند، اما آن چیزی نیست که من نیاز داشتم.

امروز 27 هفته (6 ماه) هستم و در آستانه ورود به سه ماهه سوم بارداری هستم. این احمقانه است که چگونه غرایز مادرانه (برای برخی از ما) از همان ابتدا وارد می شود. همانطور که یکی از دوستان به من گفت؛ این تازه آغاز راه است، مادر بودن آسان نیست و مسئولیت های زیادی به همراه دارد. اما من مطمئن هستم که همه چیز ارزشش را دارد! امیدوارم از تجربه من لذت برده باشید. از پرسیدن نترسید، همیشه مثبت و رو به جلو باشید! اگر سوالی دارید، لطفا از من دریغ نکنید. خوشحال می شوم برخی از نگرانی های شما را کاهش دهم.

بارگذاری..





Source link