در مورد هنر دقیق نداشتن زندگی – لگد زدن یا مردن


سال را با نوشتن درباره شروع کردم چوب های اندازه گیری. نوع استعاری، نه رولت‌های واقعی (اگرچه من هم در مورد آن‌ها مطالب زیادی نوشته‌ام.) و در حالی که از بدن و زیبایی‌شناسی فیزیکی به عنوان مثال استفاده کردم، این در واقع یکی از راه‌هایی است که چوب‌های اندازه‌گیری سایر افراد ™ در آن ظاهر می‌شوند. زندگی ما

یکی دیگر از روش هایی است که مردم زندگی عالی را در رسانه های اجتماعی به تصویر می کشند. یا نحوه ارزش گذاری ما برای پول، شغل و موقعیت اجتماعی. (من حدس می زنم که امروزه باید “لایک” و “فالوور” را به آن لیست اضافه کنیم.)

همچنین، اگرچه من بچه ندارم (و نخواهم داشت)، من را با اندازه گیری هایی که برای مادران می سازیم شروع نکنید. من حتی نمی توانم با این مزخرفات

بعضی روزها (شاید در بدترین روزهایم) فکر می‌کنم تنها کاری که توانسته‌ایم با داستان‌هایی که تعریف می‌کنیم به انجام برسانیم این است که یک رشته بی‌پایان از سناریوهای بدون برد را برای خودمان و برای بقیه ایجاد کنیم. زیرا بیشتر داستان‌هایی که ما می‌گوییم برای نشان دادن چیزی که معتبر نیست تنظیم شده‌اند. و بیشتر پیام های زندگی ما برای ایجاد احساس در ما هستند فقط کمی برای خودمان بد است پس خرج خواهیم کرد فقط کمی از پول، تلاش می کنم تا احساس بهتری نسبت به آنها داشته باشم.

تشخیص این چوب‌های اندازه‌گیری همیشه آسان نیست و بسیاری از آنها بر اساس ترس هستند.

این تمایل برای به تصویر کشیدن یک زندگی “عالی” در رسانه های اجتماعی اغلب ناشی از ترس مردم است که ببینند زندگی ما واقعاً عالی نیست. و بسیاری از چیزهایی که ما مجبور به خرید هستیم از طریق بازاریابی مبتنی بر ترس فروخته می شوند. (من می توانم هزاران کلمه را صرف ارائه نمونه هایی از محصولاتی کنم که به این طریق به بازار عرضه می شوند – محصولات ضد پیری، اتومبیل ها، مد، نوع قهوه یا الکلی که می نوشید، و بله، تعداد زیادی از محصولات DIY / صنعت طراحی در خانه – همه داستان هایی در مورد چگونگی “ما کافی نیستیم” می گویند.)

و آزاردهنده ترین چیز این است این چیز به دلیلی کار می کند

برای بسیاری از ما، اساسی ترین نیازهای ما – غذا، آب، سرپناه، ایمنی – قبلا برآورده شده است، و بنابراین ساده ترین راه برای “به دام انداختن” ما، ایجاد سناریوهای مبتنی بر ترس است که به نوبه خود ما را به تصمیم گیری مبتنی بر ترس برمی انگیزد. . (تصمیمات مبتنی بر ترس برای بقا عالی هستند – همچنین برای هزینه‌های واکنشی عالی هستند – اما صادقانه بگوییم؟ آنها معمولاً برای تهمت زدن خوب نیستند.)

هنر مراقب نبودن ساده است: تکیه کن به اون مزه

تسلیم ترس، ناراحتی و عواقب. اما (اگر قبلاً این را به اندازه کافی نگفته ام) هنگامی که عواقب کارهایی را که می توانید یا نمی توانید در زندگی خود انجام دهید را می سنجید… مطمئن شوید که از معیار درست استفاده می کنید.

من به گونه ای بزرگ شدم که برای عواقب اعمالم احترام عمیق (و ریشه ای) قائل باشم. (یعنی بهتر است واقعاً در مورد کاری که می خواهید انجام دهید فکر کنید زیرا شما تنها کسی هستید که بهای هر چیزی را که از آن حاصل می شود می پردازید.) و این باور به راحتی می تواند به یک لیست کامل از چیزها تبدیل شود. نه انجام دادن. حتی می تواند به صورت فلج تصمیم ظاهر شود.

اما این داستان یک طرف دیگر نیز دارد. یعنی، بهتر است واقعاً خوب فکر کنید که چه کاری انجام نمی‌دهید، زیرا شما تنها کسی هستید که بهای آن را نیز می‌پردازید.

خیلی اوقات من بیشتر در مورد قیمت فکر می کنم نه من کارها را انجام می دهم. هزینه واقعی مراقب بودن بله، من یک زن تقریباً چهل ساله هستم که هنگام نوشیدن و عدم استفاده از PPE مناسب، مزخرفات زیادی ایجاد می کنم و می دانم بهایی که می توانم برای آن بپردازم. (من ممکن است یک انگشت … یا یک چشم را از دست بدهم. این اتفاق می افتد.) اما عواقب آن نه انجام این کار بسیار بزرگتر است (با اندازه گیری های خودم)… من می توانم زندگی متوسطی داشته باشم، دائماً از اشتباهی که ممکن است پیش بیاید می ترسم و زمان گرانبهایم را تلف می کنم تا دیگران کارهایی را برای من انجام دهند. نحوه درست کردن آنها را خودم

بگذارید واضح بگویم… هیچ مشکلی برای داشتن یک زندگی ایمن و آگاهانه وجود ندارد زیرا می دانید چه چیزی برای شما مهم است. زیرا شما از اندازه گیری خود مطمئن هستید.

اما این یک تراژدی خاص به نظر می رسد که یک زندگی امن و با دقت داشته باشید در یک تصادف. چون ما پیشینه فرهنگی زیادی برای متفاوت زیستن نداریم. ما در مورد هزینه ایمن و دقیق داستان نمی گوییم. و ما بسیار مشروط هستیم که «زندگی» را از نظر کمیت ببینیم تا کیفیت.

وقتی من میگم لگد زدن یا مرگ، این یک استعاره نیست. یکی از بهترین جملاتی که در سال گذشته خواندم از آن نقل شده است این کتاب: فراخوان ماجراجویی به کسانی که بیشتر از زندگی خود به زندگی اهمیت می دهند.

برای من، گاهی اوقات این به معنای نوشیدن آبجو و ساختن آشغال است. گاهی اوقات این بدان معنی است که پروژه های فوق العاده بزرگ و پیچیده را در زندگی حرفه ای من انجام می دهم. و گاهی معنی می دهد در اوقات فراغت خود از کوه ها بالا می رود. (یا اگر نه کوه های واقعی، پس چمدانم را ببندم و به تنهایی به آن نوع بیابان بروم که – اگر به درستی برنامه ریزی نکرده باشم و تصمیمات خوبی نگرفته باشم – ممکن است من را بکشد.)

در اصل، من باید لگد بزنم یا به معنای واقعی کلمه بمیرم. و هنگامی که با این تصمیم روبرو می شوم، حقیقت صادقانه این است که من بیشتر به زندگی کردن (و زندگی کامل و پرماجرا) علاقه مند هستم تا فقط زنده بودن.

من انتظار ندارم که مردم این را بفهمند (مخصوصاً افرادی که من را بیشتر از همه در جهان دوست دارند)، اما هنوز فکر می کنم این داستان مهمی برای گفتن است. برخی افراد کیفیت را به کمیت ترجیح می دهند. برخی افراد ریسک را به جای ایمنی ترجیح می دهند.

و این است (تقریباً طبق تعریف) کار آسانی نیست. حتی گاهی فکر می‌کنم اگر دقت بیشتری می‌کردم یا نظرات نزدیکانم را بیشتر در نظر می‌گرفتم، آدم «به‌تری» بودم. (منظورم این است که … من چنین کارهای مزخرف و پرانرژی انجام نمی دهم، اما مطمئناً اگر کمی بیشتر از زنده بودن به زندگی اهمیت می دادم، برای قلب افرادی که من را بیشتر از همه در جهان دوست دارند، راحت تر خواهد بود.)

اما… این معیار من نیست.

حداقل، الان نه.

زیبایی داشتن اندازه گیری مخصوص خود این است که مجبور نیستید فقط یکی را انتخاب کنید و همیشه به آن بچسبید. آنچه در حال حاضر برای من مناسب است من قطعا تغییر در آینده (من این را می دانم زیرا هجده سال از زندگی ام در همین وب سایت ثبت شده است و آن چیز تغییر کرده است زیاد در طول دهه ها.)

اما در حال حاضر، در این لحظه، برای من مهم است که بگویم این تاریخ. همانی که اغلب گفته نمی شود. این که اشکالی ندارد زندگی‌ای را انتخاب کنید که مراقب نباشد، به شرطی که عالی باشد (با اندازه‌گیری‌های شما).

این داستان برای همه نیست، اما برای برخی از ما همه چیز است.



Source link