You are currently viewing معرفی: برای مردم!  |  دانیل کانتر

معرفی: برای مردم! | دانیل کانتر


برای سال ها اکنون این ایده را دارم که در وبلاگم کاری انجام دهم یک چیز دیگر به جای اینکه فقط در مورد خودم و هر کاری که انجام می دهم صحبت کنم. برای من کافی است*. بیایید در مورد افراد دیگر صحبت کنیم.

(* متوجه می شوم که به روز رسانی های خود را نیز مدیون شما هستم. زندگی دیوانه کننده بوده است و من چیزهای زیادی برای گفتن به شما دارم.)

وقتی در سال 2013 به کینگستون نقل مکان کردم، به سختی زمانی را در اینجا گذرانده بودم و چیزی جز مشاور املاکم و وکیلی که برای بستن خانه استخدام کرده بودم، نمی دانستم، که به نظر نمی رسید هیچ کدام از آنها برای صمیمی ترین دوست با مشتری 23 ساله اخیرشان هیجان زده باشند. . تا این لحظه، من روی خود خانه تمرکز لیزری داشتم و می‌خواستم آن را تعمیر کنم، که توجه بسیار کمی به شهر اطراف یا خطر انزوای اجتماعی که با نقل مکان به آن خود را در آن قرار می‌دادیم، باقی می‌گذاشت.

هرگز آن شب اول را فراموش نمی کنم. ما (من و دوست پسرم مکس) هیچ لوله کشی در خانه و بدون برق در طبقه دوم نداشتیم. فکر می‌کردیم در طبقه پایین در اتاق نشیمن بخوابیم – جایی که مزیت نور الکتریکی باعث می‌شد همه چیز کمی ترسناک‌تر شود – اما هیچ پرده‌ای نداشتیم و مکس نگران بود که کسی به بالا نگاه کند و ما را ببیند که روی تشک بادی جمع شده‌ایم و به سرعت از پا بغض کنیم. بر سر ما و قتل های فجیع ما این ماجرا را حتی قبل از شروع آن کوتاه می کرد.

بنابراین، با خوابی وحشتناک شبانه روی یک تشک بادی در خانه سیاه و سفید ناآشنامان، صبح روز بعد به دنبال قهوه به راه افتادیم. چیزی که در این مرحله باید در مورد من و مکس بدانید این است که ما شبیه چند اسکلت نوجوان شایان ستایش بودیم که اتفاقاً از بروکلین با چتر نجات پریدند. این سال‌ها قبل از مهاجرت دسته جمعی از بروکلین به کینگستون بود که در طول همه‌گیری دیوانه‌کننده شد، بنابراین چند مرد همجنس‌گرای شیک و شیک که در پیاده‌رو قدم می‌زدند در آن زمان برجسته بودند. این یکی از آن صبح‌های بهاری شبنم‌انگیز دوست‌داشتنی بود – هوای تازه، غوغای پرندگان، آسمان آبی کاملی که از میان ابرها می‌شکند. از این خانه سنگی قدیمی و زیبا با باغی فوق العاده سرسبز پشت حصاری کوچک گذشتیم. مردی بیرون بود و از گیاهان مراقبت می کرد و رفتارهای مبهم جنوبی من از من می خواست که به او بگویم خانه اش چقدر دوست داشتنی است. من هم همین کار را کردم. اسمش جان بود.

از لحظه ای که جان را دیدم از او خوشم آمد. طعم جنوبی او – رقیق شده از سالها زندگی در شمال، اما هنوز کاملاً قوی – بلافاصله مرا مجذوب خود می کند، و او گرمای نادری را که معمولاً از افراد کاملاً غریبه دریافت نمی کنید، القا می کند. او از این که انگیزه اصلاح ناپذیر من برای گپ زدن در جریان کارش اختلال ایجاد می کند، آزرده نمی شد و اگر هم بود، اجازه نمی داد. او -همانطور که خواهید دید- خوش تیپ، مهربان، آشکارا با استعداد با ذوق و مهارت های خانه داری بود (دو موردی که ما در این مرحله از آنها ناامید بودیم) – و ذکر یک دوست پسر تأیید می کرد که این ویژگی های سه گانه در واقع همان چیزی است که من فکر می کردم. ممکن است به این معنی باشد. جان یک بزرگسال همجنسگرای برجسته بود، ما دوقلوهای کوچولوی شایان ستایشی بودیم که با چیزی که بعداً متوجه شدیم خانه ای بود که توجه و تحسین جامعه علاقه مندان به خانه قدیمی اینجا در کینگستون را به خود جلب کرده بود، دست و پنجه نرم می کردیم و دوستی به وجود آمد. بعد از ظهر همان روز ما را به شام ​​دعوت کرد و ما پذیرفتیم. بنابراین در عرض 10 دقیقه پس از خروج از درب ورودی برای اولین بار، با هم دوست شدیم و یک غذای خانگی رایگان رزرو کنید. استقبال گرم از کینگستون بود که بلافاصله باعث شد او احساس کند که در خانه است.

ماه‌ها قبل، در اولین سفرمان به کینگستون – سفر سرنوشت‌سازی‌ای که برای اولین بار دیدم خانه‌ام خواهد شد – در یک airbnb که دوستانمان رزرو کرده بودند، اقامت داشتیم. ما نام صاحب خانه – جولیان – را می دانستیم، اما او را ندیده بودیم، اما در شام متوجه شدیم که جان او را ملاقات کرده است. آنها در واقع دوستان شخصی صمیمی بودند و عشق جان به کینگستون واقعاً دلیلی بود که جولیان از آن پیروی کرد و خانه اش را در وهله اول خرید. بنابراین، جان جولیان را به کینگستون آورد، و جولیان ناخواسته ما را به کینگستون آورد، بنابراین با داشتن ملک گذرا، جان دلیل اصلی زندگی من بود. حالا می دانستم بسته به روز از چه کسی تشکر کنم یا چه کسی را مقصر بدانم.

داخل خانه جان به اندازه بیرون باشکوه بود و – البته – او هم همینطور است عالی پختن. خیلی زود شروع کرد به معرفی ما با گروه دوستانش که به سرعت با ما دوست شدند و ناگهان با هم دوست شدیم انجمن. ما دوستانی در بروکلین داشتیم که هنوز حدود 5 روز در هفته در آنجا زندگی می کردیم، اما نکته ای که در مورد زندگی در شهر بزرگی مانند نیویورک وجود دارد این است که ده ها دوست خواهید داشت که هرگز آنها را نمی بینید. همه آنقدر خسته هستند و دستمزد کمتری دریافت می‌کنند که بخواهند در پایان یک روز طولانی بنشینند، و هیچ‌کس نمی‌خواهد برای یک ساعت سوار قطار شود تا دوستی را ببیند – که از نظر فنی فقط چند مایل دورتر زندگی می‌کند – که جسارت اجاره کردن را داشت. یک آپارتمان خراب در یک محله دیگر. زندگی در کینگستون کمی کندتر بود. هزینه زندگی به طور قابل توجهی پایین تر بود و اینکه بتوانید سوار ماشین شخصی خود شوید و مسافت کوتاهی را رانندگی کنید باعث شد تا اجتماعی شدن چیزی که در واقع به طور منظم اتفاق می افتد. طولی نکشید که ما از افراد خوشبخت در هفته به جاه طلبان تمام وقت تبدیل شدیم. به نظر من، این کاملاً تقصیر جان است.

جان فرد جذابی است. او در یک مزرعه خانوادگی در تنسی به دنیا آمد و بزرگ شد – مانند خارج از کشور. به تراکتورها، خوک ها و موارد دیگر فکر کنید. به دنبال اصرار برای خروج از آنجا، او یک اپتومتریست شد. او سال‌ها را در دالاس گذراند، به نیویورک آمد، در نهایت ملکی را در بالای ایالت خرید، آن را بازسازی کرد و سال‌ها بعد آن را فروخت، دوباره این کار را انجام داد (دومین، سطح تقسیم‌شده دهه 1980، که در یک کلاس کارشناسی ارشد در طراحی مدرن اواسط قرن تغییر داد. ) ، سرانجام در جایی که از لحاظ تاریخی به عنوان میخانه المندورف شناخته می شد فرود آمد، یک ساختمان سنگی در سال 1723 در حومه شهرک هلندی اصلی کینگستون به نام ناحیه استاکاد. از لحاظ تاریخی، خانه او خانه هرزگی و اوقات خوشی بوده است، که برای جان و شبکه اجتماعی عظیمی که در هنگام…خوب…جان جمع می‌شوید، عالی است. جان پرتاب می کند بهترین مهمانی ها، و خانه او پس زمینه دنج و افسانه ای برای میزبانی آنها است. همه جان را می شناسند و دوست دارند و همه خانه جان را می شناسند و دوست دارند. این واقعیت که او آنچه را که داشت با آن انجام داد – شب ها، آخر هفته ها و تعطیلات، صرفاً از روی تحقیق و میل به یادگیری و میل به احترام به تاریخ خانه اش – واقعاً چیزی است.

جان قبلاً چند سالی بود که روی خانه‌اش کار می‌کرد وقتی با او آشنا شدم، بنابراین قبل از اینکه او شروع به کار جادوی خود کند هرگز فرصتی برای دیدن آن پیدا نکردم، اما احساسی در مورد آن دارم. این ساختمان تقریباً یک قرن قبل از مالکیت جان به عنوان مطب مورد استفاده قرار می‌گرفت – با اتاق‌های زیرزمین پر از شیشه‌های قدیمی دارو و برخی تجهیزات واقعاً وحشتناک زنان – بنابراین برای بازگشت به خانه کارهای زیادی باید انجام داد. پرده‌ها و کاغذ دیواری‌های سنگین، فرش دیوار به دیوار را که تخته‌های تخته‌ای پهن اولیه را می‌پوشاند، برداشت و آشپزخانه‌ای را در اتاق انتظار بیمار نصب کرد. وقتی وارد شدم، خانه به شکل روستایی تمیزی بود، همان طور که بود عالی. جان گچ آهک اصلی را در چندین اتاق در معرض دید قرار داده بود (فکر می‌کنم او آن را با چیزی مهر و موم کرد تا گرد و غبار را کنترل کند، اگرچه هنوز پوسته پوسته می‌شد) و برخی از کفپوش‌های کاج عریض به چوب خام و تصفیه‌نشده خراشیده شده بود. اکثر مردم در واقع نمی دانند که این یک کار در حال پیشرفت است، چیزی که من همیشه در مورد رویکرد جان تحسین کرده ام – او آن را در هر مرحله خوب جلوه می دهد. بنابراین تماشای جان در حال تغییر همه چیز هیجان‌انگیز (و گاهی گیج‌کننده) بوده است – همه چیز از اضافه کردن جلیقه و یک نقاشی دیواری با دست که در آن گچ خام قبلاً در اتاق ناهارخوری بسیار خوب به نظر می‌رسید تا ساخت یکی از خلاقانه‌ترین طرح‌های حمام. همیشه، که من تا به حال دیده ام (صبر کنید تا آن را ببینید!). همه چیز خیلی لعنتی است باهوش و متفکر و واقعاً درس های بزرگی به من آموخت. خوب است – حتی خوب! – خانه ها برای تغییر و توسعه. به عنوان مهمانداران فعلی، ما پایان داستان نیستیم، بلکه بخشی جدایی ناپذیر از آن هستیم و لذت در خلاقیت و زدن مهر ذوقی خود بر چیزهاست. خانه ها – حتی آنهایی که 300 سال قدمت دارند – لازم نیست کپسول های زمان گرانبها باشند. آنها باید داستان ساکنان خود را تعریف کنند و با آنها رشد کنند.

به هر حال. با گذشت سالها جان یکی از نزدیکترین دوستان من شد. او مشاور ایده‌های نوسازی خودم بود، و من مفتخرم که یکی از او شدم. او بیش از آنچه که من دوست دارم اعتراف کنم شانه ای برای گریه کردن بوده است و تقریباً یک دهه است که تقریباً در هر مناسبت مهم زندگی من حضور داشته است. من خیلی دوستش دارم و خیلی هیجان زده ام که شما هم دوستش داشته باشید!

که ما را به این می رساند که… صبر کنیم این الان چیست؟ در حالی که جان عملی غیرممکن است که بتوان از آن پیروی کرد، اما او تنها کسی است که من در محلی می شناسم که کارهای بسیار شگفت انگیزی را با خانه های قدیمی خود انجام می دهد، و به نظر منصفانه است که من در مورد این افراد می دانم و شما نه. من می خواهم کار آنها را به اشتراک بگذارم و جشن بگیرم، اما همچنین می خواهم به اشتراک بگذارم و جشن بگیرم آنها اتفاق افتادن. زیرا آیا این چیزی نیست که ما در مورد خانه های قدیمی دوست داریم؟ چیزهای سطحی در سطح، البته، اما تاریخچه ساکنان و تکامل خانه در طول سال ها به دلیل آن ساکنان چیزی است که این مکان ها را بسیار لایه لایه و منحصر به فرد جالب می کند. ما اغلب بر روی سازندگان و مالکان اصلی تمرکز می کنیم، اما من فکر می کنم افرادی که در حال بازسازی و تجسم مجدد این خانه ها در عصر مدرن هستند به همان اندازه جالب و ارزش نمایش دارند!

در جستجوی آرشیو روزنامه های محلی قدیمی برای کسب اطلاعات در مورد خانه ام، مدام با این ستون قرن نوزدهم به نام درباره مردم. معمولاً بسیار کوتاه و بسیار خسته کننده بود – اغلب فقط با آمدن و رفتن سروکار داشت. آن شخص برای گذراندن چند روز با اقوامش در آکورد رفت (این روزها فقط 30 دقیقه با ماشین فاصله دارد)، یا آن شخص قبل از بازگشت به نیویورک برای دیدن پدرش به خانه رفت. با این حال، چیزهای دیگری هم وجود داشت. حال مردی در بیمارستان پس از تصادف در کارخانه آجرپزی رو به بهبود است. این زن بچه داشت، این خانواده یک سال با کشتی بخار به مقصد ایتالیا به خارج از کشور می روند. این جدول زمانی فیس بوک یک قرن قبل از وجود خط زمانی فیس بوک بود.

بنابراین، از آنجایی که من فاقد خلاقیت و ایده های بدیع هستم، فکر کردم این نام خوبی برای این سریال است.

در ابتدا فکر کردم که اینها فقط پست های وبلاگ با عکس هستند. سپس همسر افلاطونی عزیزم ژولیت و من شروع به صحبت در مورد خوب بودن عنصر ویدیو کردم، که سپس به 3 روز فیلمبرداری و ساعت ها و ساعت فیلم تبدیل شد – چیزهای زیادی برای دیدن وجود دارد. خونه خیلی خوبه ژولیت ماه‌ها صرف ویرایش نهال کوچک یک ایده من کرد مینی سریال مستند چهار قسمتی و صادقانه؟ واقعا خوبه. فکر می کنم اجازه دارم این را بگویم چون خیلی کم با آن کار داشتم. من به آنچه ما (او) خلق کردیم بسیار افتخار می کنم و بسیار خوشحالم که آماده رفتن است! شما آن را دوست خواهید داشت.

ما در چند هفته آینده هر دوشنبه قسمت‌هایی را منتشر می‌کنیم، با دسترسی یک هفته زودتر برای مشترکین Patreon…و قسمت اول هم اکنون زنده است! فقط با 5 دلار در ماه می توانید مشاهده کنید درباره مردم به محض اینکه اپیزودها افت کردند، پیگیری کنید محتوای انحصاری Patreon گذشتهو از دانستن اینکه از ایجاد محتوای بیشتری مانند آن حمایت می کنید (که بسیار قابل قدردانی است!) رضایت بی نهایت داشته باشید. ثبت نام آسان است و امیدوارم شما را در طرف دیگر ببینم! و اگر نه، نگران نباشید – قسمت اول در تاریخ 1/31/22 در دسترس عموم قرار خواهد گرفت!

تشکر فراوان از برادرم جرمی برای طراحی عنوان و تشکر بزرگ دیگر از جان که به ما در داستانش اعتماد کرد و اجازه داد با او به عنوان خوکچه هندی خود برای این پروژه رفتار کنیم.

و یک تشکر واقعاً واقعاً عظیم از جولیت برای همه کارهایش در این زمینه – معلوم شد که فراتر از وحشیانه ترین انتظارات من بود و من از استعدادهای او در هراس هستم! برای بررسی آن به Patreon بروید!!

https://www.youtube.com/watch?v=8lgLgrTjdT8

حامی شوید!



Source link