You are currently viewing وقتی زمان رها کردن مردم است: چگونه بار عاطفی خود را سبک کردم

وقتی زمان رها کردن مردم است: چگونه بار عاطفی خود را سبک کردم


آنقدر خودتان را دوست داشته باشید که افراد، افکار و عاداتی را که شما را سنگین می کنند رها کنید. ~ کارن سلمانسون

بیش از یک سال پیش، من شروع به باز کردن و تمیز کردن “کوله پشتی” زندگی ام به روش دیگری کردم.

من همیشه سعی کرده‌ام با سابق‌ها دوست بمانم، و حتی با وجود اینکه لزوماً با هم قرار نداشتیم، هنوز هم چیز عجیبی وجود داشت که در تماس باشیم، با یک لطف یا پیام “تولدت مبارک” به آنها کمک کنم.

در حالی که اکثر آنها عموماً افراد خوبی هستند، حقیقت این است که اگر هرگز با آنها قرار نمی گذاشتم، احتمالاً اکنون با آنها دوست نبودم. ما فقط در مسیرهای مختلفی هستیم، به روش های مختلف بزرگ شده ایم، یا اولویت ها (یا ارزش های) بسیار متفاوتی داریم. همچنین، برخی دستکاری‌کنندگان فوق‌العاده‌ای بودند و برای برخی دیگر شاید من پرکننده زمان بودم.

با این حال، آنها بخشی از توشه عاطفی من در زندگیم هر روز یک کوله پشتی حمل می کردم. من مطمئناً آنقدر برای آنها سوگواری نمی کنم و حتی به آنها فکر نمی کنم، اما از فکر بریدن آنها احساس گناه شدیدی داشتم.

آیا دوست بدی خواهم بود؟ آیا اگر دیگر با احسان کمک نکنم، در شغلی که به کمک نیاز دارند، ارائه ای عجیب و غریب ارائه نکنم، یا برای حمایت عاطفی در دسترس نباشم، آیا من آدم بدی خواهم بود؟

حقیقت این است که ارائه‌های کاری و رفاه مالی و عاطفی آن‌ها در ابتدا مسئولیت من نبود. به عنوان یک شریک، مطمئناً می‌خواهم از شریک عشقی خود حمایت کنم و آن را تقویت کنم، اما تحمل این بارها، چه در رابطه یا خارج از رابطه، باعث شد احساس گناه و احساس شکست بزرگی به من دست دهد.

هر چقدر هم تلاش کردم، هرگز نتوانستم مشکلاتشان را به طور کامل حل کنم، دردشان را از بین ببرم یا خوشحالشان کنم.

درون نگری ایگو – حقیقت سخت دیگری است

حقیقت سخت دیگر این است که من واقعاً هدف آسانی برای آنها بودم که مسئولیت‌هایشان را به آن منتقل کنند. چه عملکرد شغلی و چه آزادی احساسی، احساس می‌کردم که باید آنجا باشم. چرا؟

من احساس گناه می‌کنم اگر همه چیز درست نمی‌شد، زیرا من نه گفته بودم – چه به دلیل دستکاری آگاهانه یا ناخودآگاه آنها یا به دلیل دلبستگی خودم. شاید احساس می کردم که قهرمان هستم. آیا برای تقویت نفسم به آنها وابسته بودم؟

کوله پشتی ام را پر می کنم تا جایی که زیپش می شکند

جای کوله پشتی من را اشغال کرد. مسئله این است که هر کوله پشتی فقط می تواند چیزهای زیادی را در خود جای دهد. اگر بسته شما پر است اما می‌خواهید آن چیز کوچک اضافی را در خود جای دهید، باید چیز دیگری را بردارید. فضای زیادی وجود دارد.

چرا سنگ های سنگین را در یک کوله پشتی حمل می کنید و سپس شکایت می کنید که نمی توانید یک ناهار مغذی، کتاب مورد علاقه خود یا یک ژاکت را برای گرم نگه داشتن خود جای دهید؟

من دقیقا همین کار را می کردم. داشتم کوله پشتی ام را پر از وابستگی های عاطفی و چمدان هایی می کردم که بر من سنگینی می کرد. اگرچه آنها زمان زیادی را در زندگی من نگرفتند، اما فضای زیادی را در ذهنم اشغال کردند.

گاهی اوقات سنگ های گناه یا شکست را از بین می بردم، اما اغلب آنها را دوباره داخل می کردم. گاهی اوقات آنها را از کوله پشتی بیرون می آوردم، اما در عوض آنها را در دستانم حمل می کردم.

از آنجایی که آنها زمان و احساسات من را اشغال کردند، نتوانستم در برابر دیگران آسیب پذیر باشم. برخی از دوستان از آنجا دور شدند زیرا می دانستند که من همیشه یک محبت ظریف در پشت سرم نهفته است. من دوستی های بسیار خوبی را از دست دادم زیرا کاملاً باز نبودم.

اگرچه از نظر فنی به اندازه کافی آزاد بودم که بتوانم به طور کامل در دوستی ها و روابط دیگر حضور داشته باشم، یک دستکاری اساسی وجود داشت تا تا حدودی به انتظارات سابقم وفادار بمانم. آنها من را نمی خواستند، اما نمی خواستند من را کاملاً آزاد کنند.

تا زمانی که سنگ ها را به طور کامل جدا نکرده و آنها را رها نکرده و دور انداخته باشم، هرگز جایی برای چیزهای شگفت انگیزتر در این کوله پشتی نخواهم داشت. در واقع، درزها پاره می شوند و زیپ می شکند و نگه داشتن چیزی سخت تر می شود.

من با برخی از نزدیکترین دوستانم شاهد همین موضوع بودم. آنها ظریف را حفظ می کنند پیوندهای مربوط به شرکای سابق یا دوستانی که دیگر در خدمت رشد و بهبودی خود نیستند. با انجام این کار، متوجه شدم، آنها همیشه مطرح می شوند.

آنها تلاش می کنند کاملاً باز، صادق و آسیب پذیر باشند. آنها برخی از دوستی های شگفت انگیز را از دست داده اند زیرا دیگران می توانند آن را احساس کنند. آنها به برخی از دوست داشتنی ترین و خوش نیت ترین افراد زندگی خود آسیب رسانده اند، زیرا دائماً به وابستگی ناسالم باز می گردند و کیف خود را با سنگ پر می کنند.

شروع به باز کردن بسته بندی کنید

گاهی اوقات رها کردن نیاز به یک مکالمه صریح دارد، اما اغلب می توان آن را با فاصله گرفتن عمدی از خود انجام داد. این کاری است که من انجام دادم. دیگر تماسی وجود ندارد. بیش از یک سال طول کشید تا با احساس گناه “دوست بد” بودن برای قطع رابطه با مردم کنار بیایم.

ساعت ها، روزها و هفته ها طول کشید تا احساسات سخت را احساس کنید و روی احساسات سخت کار کنید و سپس آنها را رها کنید… دوباره و دوباره. روند آسانی نبود. روند سریعی نبود. کسانی را که باید رها می کردم دوست داشتم، اما می دانستم که وابستگی عاطفی دیگر در خدمت رشد و بهبودی من نیست.

آهسته آهسته توانستم آن لایه های چسبناک پیوست هایی را که حتی نمی دانستم وجود دارند را جدا کنم. احساس شکست، وابستگی به کسی که زمانی به او اعتماد داشتم، و دلبستگی به حس قهرمان بودن خودم.

نگران بودم که حالا در مورد من فکر بدی کنند و بدتر از آن این که در مورد من با دیگران بد صحبت کنند زیرا من دیگر مسئولیت آنها را بر عهده نمی گیرم.

تسلیم شدن، به طور کامل، تغییر زندگی بود. هرگز متوجه نشدم که افراد سابقم (و حتی برخی از دوستان ناسالم که تصمیم گرفتم از آنها فاصله بگیرم) چقدر فضای عاطفی و ذهنی در ذهن و قلب من اشغال کرده اند.

نه تنها باید محدودیت های جسمی تعیین می کردم، بلکه باید خودم را نیز آموزش می دادم مرزهای احساسی برای جلوگیری از الگوهای فکری ناسالم عصبانیت، رنجش، احساس گناه… همه چیز باید از بین می رفت.

باید از شر صداهای آنها در ذهنم خلاص می شدم که همیشه نظری در مورد نحوه زندگی من، با چه کسانی گذرانده ام یا حتی لباس هایم داشتند. حفظ هر گونه اتصال به سادگی آن صداهای کوچک و ظریف را دوباره تقویت می کند.

در نهایت متوجه شدم که اگر با این افکار به اشغال این فضای کوله پشتی ادامه دهم، درمان و رشد واقعی (از نظر روحی، عاطفی و فقط به عنوان یک انسان) برای من غیرممکن خواهد بود.

رها کردن به این معنی نیست که آنها را دوست ندارید

مقدار فضایی که در کوله پشتی ام برای چیزهای خوب آزاد کردم شگفت انگیز بود. میزان اضطرابی که از زندگی من خارج شد دگرگون کننده بود. یاد گرفتم که رها کردن به این معنی نیست که عاشق نیستی. در واقع، وقتی واقعاً آن را رها کنید، آزادتر می‌شوید تا عشق را از راه دور احساس کنید، بدون هیچ خشم، گناه، اضطراب یا دلبستگی.

من واقعاً عاشق کسانی هستم که مجبور به رها کردنشان بودم، نه با عشقی عاشقانه بی ثبات، بلکه به گونه ای که عمیقاً به من اهمیت می دهد. فقط به این دلیل که تصمیم گرفته اید به کسی در زندگی خود متعهد نباشید به این معنی نیست که او را دوست ندارید. این به سادگی به این معنی است که شما به رشد خود و مسیری که می دانید برای شما مناسب است متعهد هستید.

بالاخره توانستم افکار و احساساتم را وقف یک راه مثبت زندگی کنم. آرام آرام توانستم خودم باشم بدون اینکه صدایی در ذهنم باشد که هر عملم را زیر سوال می برد. می‌توانم دیگران را به روش‌های جدید و رضایت‌بخش‌تر دوست داشته باشم. من در تعیین مرزهای سالم و درک اینکه چه زمانی به آنها احترام نمی گذارند بهتر شده ام.

من همچنین نسبت به کسانی که پشت سر گذاشته ام حس بسیار متفاوتی از عشق دارم. ممکن است متناقض به نظر برسد. در حالی که قبلاً عشق من به آنها تا حد زیادی منجر به خوشایند مردم، احساس گناه وقتی می ترسیدم ناامید شوم و عصبانیت وقتی احساس می کردم به آنها خیانت شده بود، دیگر اینطور نبود. اکنون که به گذشته نگاه می کنم، می بینم که ترس، گناه و عصبانیت اصلاً نشانه عشق نیست.

حالا اما اگر فکر دردناکی به ذهنم خطور کند، قلب و ذهنم فقط با آرامش واکنش نشان می دهد و برایشان یک کوله پشتی سبک هم آرزو می کنم. ممکن است با ارزش‌ها یا انتخاب‌هایی که انجام می‌دهند موافق نباشم، اما قلبم احساسات دردناکی را احساس نمی‌کند. من صمیمانه امیدوارم که هر آنچه در کوله های خود بسته بندی می کنند، آزادی واقعی را برای آنها به ارمغان بیاورد – که روح آنها نیز می تواند شکوفا شود.

سفر ادامه دارد

من به هیچ وجه این سفر را تمام نکرده ام. من هنوز برای اعتماد به دیگران تلاش می کنم و از احساس آسیب پذیری متنفرم. اما در عین حال، از درهایی که این فرآیند برای دگرگونی باز کرده است، شگفت زده شدم.

ایجاد مسیر کمترین مقاومت برای رشد در زندگی من به این معنی است که در کوله پشتی من جایی برای چیزهای خوب وجود دارد. به جای حمل بار سنگین، اغلب می بینم که چیزهای خوب درون بسته ام را آزادانه تر با دیگران به اشتراک می گذارم. منظورم این است که هیچ انتظار یا دلبستگی به یک نتیجه وجود ندارد.

هر روز مجموعه جدیدی از این کوله پشتی را به ارمغان می آورد. این تواضع است. چه چیزی باقی مانده است و چه چیزهای جدیدی در داخل آن پر کرده ام که فضای غیر ضروری را اشغال می کنند؟

هر چه بیشتر به چیزهایی بچسبم که برای رشد و بهبودی من مفید نیستند، رها کردن آنها سخت تر می شود. برخی از آنها برای مدت زیادی نیست. اگر مرتب تمیز کنم و ارزیابی کنم، تشخیص اینکه چه چیزی باعث اضافه وزن بیش از حد و اشغال فضای ارزشمند برای چیزهای خوب می شود آسان تر می شود.

بعضی چیزها در کوله پشتی من قبلاً خیلی به من کمک می کرد، اما دیگر اینطور نیست. شهامت می خواهد که آنها را رها کنیم. تعجب خواهید کرد که چگونه برخی از اقلام قدیمی و کپک زده می توانند شروع به بوییدن و پوسیدگی چیزهای خوب کنند.

این اصل تقریباً در تمام زمینه‌های زندگی ما صدق می‌کند، نه فقط در دوستی‌ها یا سابق‌ها. این می تواند یکی از اعضای خانواده، شغل یا هویتی باشد که با آن ارتباط برقرار می کنید. در واقع مجبور شدم کوله پشتی ام را هم از بسیاری از این چیزها خالی کنم.

اگرچه آنها همیشه فضای فیزیکی را در زندگی شما اشغال نمی کنند، تخلیه ذهنی و عاطفی می تواند شدید باشد. آنچه را که شما را سنگین می کند رها کنید تا بتوانید کاملاً حضور داشته باشید، بهتر عشق بورزید و رشد کنید تا روح زیبای شما به راحتی شکوفا شود. سریع نیست کار آسانی نیست. اما زندگی شما را متحول خواهد کرد. من را متحول کن





Source link