You are currently viewing کلیدهای جدید – stephanieorefice.net

کلیدهای جدید – stephanieorefice.net


انگار دیروز بود که برای اولین بار وارد آپارتمانمان شدم. خیلی بزرگ و خیلی خالی به نظر می رسید. ما در این فضای کوچک زندگی می کردیم و همدیگر را دوست داشتیم. یک سال پس از نقل مکان، زمانی بود که اتاق زیر شیروانی ما به شدت نشتی داشت. به ما گفته شد که ممکن است مجبور شویم آپارتمان خود را تخلیه کنیم. وقتی دنبال جای دیگری برای زندگی می‌گشتم گریه می‌کردم و آن را ناهموار، زشت، کلوچه و… خوب، خانه ما نیست. ما به اندازه کافی خوش شانس بودیم که توانستیم برای چند ماه به یک استودیوی کوچک در سراسر سالن نقل مکان کنیم.

آنجا بود، در استودیوی مقابل، که متوجه شدیم مادلین را باردار هستیم. به خانه یک خوابه خود نگاه کردم و گریه کردم. آن روز یکشنبه بود و پنجشنبه با ما تماس گرفتیم که می‌توانیم به آپارتمان لوکس یک خوابه خود برگردیم.

چند ماه بعد، صحبت از کاهش بودجه در شغل جاستین شد که او عاشق آن بود. در این آپارتمان بود که جاستین را دیدم که با چهره‌ای که هرگز نمی‌خواهم تا آخر عمر ببینمش وارد شد. کارش کوتاه شد. او یک کار جدید گرفت، ما بیمه جدید گرفتیم، یک مکان برای یک نوزاد تزئین کردیم. ما بچه را به این آپارتمان بردیم. ما اولین کریسمس خود را به عنوان یک خانواده 3 نفره جشن گرفتیم، قرنطینه، در خانه ماندیم و با دود سمی ناشی از آتش سوزی های جنگلی مبارزه کردیم.

و بعد فکر کردیم که تغییری در وضعیت زندگی ما در راه است، بنابراین تصمیم گرفتیم برای یک نوزاد دیگر تلاش کنیم. اون وضعیت زندگی از هم پاشید وقتی فهمیدم یه اتفاقی داره می افته… حامله بودم. و بنابراین به مدت 5 ماه یک نبرد عاطفی بین این که بخواهیم ببینیم اوضاع با گزینه اول چگونه پیش می‌رود، دیدن آنچه در بیرون وجود دارد، بحث در مورد اینکه آیا می‌توانیم همان جایی که بودیم بمانیم یا نه… و احساس ناامیدی در وسط بود.

بارداری من با مادلین واقعاً سخت بود. ناامنی شغلی جاستین واقعا برای من سخت بود. معلوم می شود که عدم اطمینان از وضعیت زندگی شما به همان اندازه دشوار است. ما گفتگوهای احساسی و ناامید زیادی داشتیم. و سپس یک روز مادر جاستین به تبلیغی که برای یک دوبلکس کوچک در چند بلوک آنطرفتر دیده بود اشاره کرد. ما آن را بررسی کردیم، بلافاصله درخواست دادیم و هفته بعد متوجه شدیم که برای آن تایید شده ایم.

من در حال حاضر بعد از اینکه کاملاً از اولین آپارتمان کوچک خود خارج شدم، روی مبل خود در دوبلکس نشسته ام. ما خاطرات شیرین زیادی در آنجا داریم و می‌خواستم آخرین روزهایمان را در مجموعه 202 مستند کنم. قبل از گرفتن عکس‌ها به تمیز کردن عمیق فضا فکر می‌کردم اما بعد فکر کردم… می‌دانی، می‌خواهم همه چیز را به خاطر بسپارم. زمان های خوب اما همچنین می خواهم به گذشته نگاه کنم و به یاد بیاورم که در زمان ترک کجا بودم.

شلوغ. از نظر عاطفی خسته شده است. مبارزه با چیزهای خشن با سلامت روان. غرق شدن هرگز احساس نمی‌کردم می‌توانم از چیزی بالا بروم، زیرا هرگز فضایی وجود نداشت، همه چیز در یک اتاق به هم متصل بود.

و سپس وقتی برای آپلود عکس ها رفتم، متوجه شدم که تمام عکس های آپارتمان بزرگ، عجیب و غریب و کوچک ما تار هستند. و از نزدیک اما به هر حال زندگی در چند ماه گذشته اینگونه بوده است.

من برای وقتمان در آپارتمان کوچک دنج و آشفته ما بسیار سپاسگزارم. من برای زندگی در این دیوارها سپاسگزارم، اما همچنین سپاسگزارم برای روشی که ما را در زمان مناسب بیرون راند. و من هرگز نمی خواهم یک فصل را ببندم و صفحات آخر را بازنویسی کنم، بنابراین این یک مستند دقیق از آخرین روز ما در آپارتمان دنج است، تقریباً خالی دیدن آن و سپس ترک آن برای همیشه.

من برخی از افکار + یک تور کوچک را در ویدیویی که در انتهای این پست قرار داده ام مستند کرده ام. بنابراین برای این کار به راحتی به پایین حرکت کنید.

ظروف بی پایان، همه شسته شده با دست. وقتی مادلین می‌توانست صندلی بلندش را نگه دارد، حالشان خوب بود، اما وقتی شروع به راه رفتن کرد و می‌خواست همیشه همه چیز را اداره کند، نگه داشتن آنها بسیار سخت شد.

تنها بخشی از آپارتمان ما که همیشه برای من شادی به ارمغان آورده است … به دلایل واضح! 🙂

چند ماه پیش اتاق نشیمن را دوباره چیدیم و این قفسه مکعبی بزرگ را از Ikea خریدیم تا مادلین جایی برای قدم زدن و مکانی برای نگهداری اسباب‌بازی‌ها داشته باشد. عالی بود، با این تفاوت که احساس می‌کردیم در یک اتاق بازی زندگی می‌کنیم. چون… خوب، ما به نوعی انجام دادیم.

این بسته و بازی با Skip Hop Kids Gymnastics تقریباً یک سال است که در این گوشه جمع شده است. جای دیگری برای قرار دادن آنها وجود نداشت و ما فقط به تماشای آن عادت کردیم.

وقتی در حال چیدمان اتاق نشیمن بودیم، به این فکر افتادم که یک میز قابل افزایش داشته باشم؟ IDK، وقتی یک میز پشت مبل است، چه می گویید؟ ما این میزهای کنسول را پشت کاناپه گذاشتیم، اما معلوم شد که من بیشتر روز را صرف محافظت از مادلین از هر چیزی که روی میز بود صرف کردم. خیلی برای عکس های زیبا و گل های تقلبی. در عوض، مادلین تمام روز آن را تزئین و مرتب کرد.

چوب لباسی / جاکفشی / همه چیز را بگیرید. در ذهن من، گذاشتن این چوب لباسی به این معنی بود که همه یک یا دو کت داشته باشند و همه یک یا دو جفت کفش داشته باشند. روده بر شدن از خنده

باید مکث کنم و این را بگویم: مادلین دوست داشت اینجا زندگی کند زیرا او عاشق اسباب بازی هایش است و او ما را دوست دارد. سعی می کنم به خودم یادآوری کنم که وقتی به این عکس ها نگاه می کنم و دیوارها را در حال بسته شدن حس می کنم، این تنها چیزی بود که او می دانست. اولین خانه او، اولین مکان امن او بود. من هرگز نمی خواهم آن را کم اهمیت جلوه دهم.

صحبت از مادلین شد! وقتی برای اولین بار کلیدهای این آپارتمان را گرفتیم، بسیار هیجان زده بودیم که نیمی از اتاقمان را به او بدهیم. تصور می کردیم بچه کوچکی را حمل می کنیم که دراز کشیده بود و شاید حرکت می کرد، اما یک سال و نیم بعد بچه کوچکی داشتیم که لباس ها، کفش ها و چیزهای زیادی را پشت سر گذاشته بود. نگاه اول به “مهد کودک” ما همه خوب و منظم بود، اما در نهایت انبوهی از لباس ها، کفش ها و چیزهایی بود که مادلین بیشتر از آن رشد کرد.

من تمام تزئینات ساده کوچکی را که در نهایت به فضای او اضافه کردیم، دوست داشتم. ما فقط با نقطه‌ها و برچسب نام شروع کردیم، اما در نهایت این بنر زیبا از بازار کوچک، چند قفسه ikea با تزئینات، یک زیور چاپ دستی از اولین کریسمس او، یک چاپ زیبا از Society 6 و دو گوش دیزنی را اضافه کردیم.

تمام لباس های مادلین یا روی میله کوچکی که ناپدری جاستین نصب کرده بود آویزان بود یا در این سطل های کوچک خال خالی تا کرد. کار می کند، اما راحت ترین نیست.

ویرانگر، بیا کمی کار کنیم.

وقتی نمی‌دانید چه زمانی می‌توانید لباس‌ها را بشویید، در نهایت حوله‌های خیس زیادی را پیش از انداختن در سبد لباس‌شویی برای خشک کردن آویزان می‌کنید.

وضعیت دوش که من از دست نخواهم داد. هر چند آن وان پنجه ای خیلی باحال بود.

همه چیزهای پرکاربرد

وان نهنگ کوچکی که برای مدت طولانی برای ما بسیار خوب بود. مادلین بیشتر از آن رشد کرد، اما ما جایی برای گذاشتن آن نداشتیم، بنابراین به قلاب پشت در آویزان شد.

https://www.youtube.com/watch?v=m2iO8L8R-EE



Source link